خدایش بیامرزاد پدرم را. داستانی را تعریف میکرد که گمان میکنم وصف الحال اینروزهای ما باشد. حوصله کنید تا با هم بخوانیمش.

 میگفت: روزی شخصی ، شبی از بازاری میگذشت. دزدی را دید که مشغول بریدن قفل است.

رو به جناب دزد کرد و گفت: چه میکنی؟

دزد با اعتماد به نفس گفت که ساز میزنم

شخص گفت: این چه سازیست که صدا ندارد و دزد گفت: صدای این ساز صبح در میآید

شخص رفت و صبح که از همان مسیر بازمیگشت دید که شحنه و صاحب مغازه و عده ایی جمع شده اند و هوار میکنند. یادش آمد دزد گفته بود که صدای این ساز صبح در میآید.

با این مقدمه ذهنتان را آماده کردم برای موضوعی تلخ که اینروزها به صورت پراکنده در شهر دهان به دهان میچرخد.

افزایش شگفت انگیز سرطان در میان مردم

یادم میآید زمانی که دولت فخیمه اعلام کرد قصد خودکفایی در صنعت تولید بنزین را دارد برحسب اتفاق با دوستی قدیمی که مهندس شیمی بود و دست اندرکار پالایشگاهی برخورد کردم و او از فاجعه ای پرده برداشت که سخت تکاندهنده بود

واقعیتی که این حقیر در خروجی های مختلف برای دسترسی عموم قرار دادم و در بعضی موارد با تمسخر مخاطبین هم مواجه شدم.

افزایش فاجعه بار مقدار" بنزن "ترکیبی در بظاهر بنزین تولیدی عواقب سختی را در پی داشت که اینروزها صدای ساز آن درآمده است و در خبرهای ارسالی بعضی مراکز خبری میخوانیم که پزشکان از افزایش شگفت انگیز مبتلایان به سرطان میگویند و مسئولین آرامگاههای شهر هم به افزایش تعداد اموات در این روزها مهر تایید میزنند.

به راستی داریم با مردم چه میکنیم؟

قبل از انقلاب وابسته به آمریکا بودیم و اینروزها عبد و عبید روسیه و چین شده ایم با این تفاوت بزرگ که وابستگی به غرب عوارض وخیم وابستگی به شرق را نداشت

در پایان لازم است فراموش نکنیم که نسل قبل از ما به عشق  " نه شرقی ، نه غربی " به خیابانها آمد. باقی شعار بماند چون در هیچ نظریه ای جمهوریت با اسلامیت سنخیت ندارد.