ملا و درویشی سفر می كردند، دختری را دیدند در كنار رودخانه ایستاده و میترسید از آن بگذرد.

دخترك از آنها تقاضای كمك كرد و درویش دخترك را از رودخانه گذراند.

دخترك رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند تا به مقصد رسیدند.

ملا به درویش گفت:«ما نباید به جنس لطیف نزدیك شویم. چون برخلاف عقاید و مقررات مكتب ماست و تو دخترك را بغل كردی و از رودخانه عبور دادی.»

درویش گفت : " من دخترك را همان جا رها كردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمیكنی"
دخترک را زمین بگذار