نه، ديگر نمي شود

نمي شود به واژه باران پناه برد

چتري هميشه هست


نه هرگز نمي شود

كه به تلفيق واقعيت و رويا اميد داشت

چتري هميشه هست

حتي نمي شود كه ديد روشن و واضح

بال پرنده را

غم و اخم پرنده را

و اساسا پرنده چيست

و او چگونه پر و بال مي زند

همراهيان او

و كسان و خانواده اش و پاتوق او خانه اش كجاست


هنگام خواب درختان محرمش

پيوسته چشم به راه تن خسته اش نشسته اند

و شاخك خميده ي دل نازك درخت

شكايت نمي كند

                              

باور نمي كنم كه پرنده به وقت خواب تنش گريه مي كند

هرگز نشد كه بدانم عروسك است يا كه پرنده

كجاست مهر حقيقت؟

هرگز نشد كه بدانم كه چيست؟

كه شروعش چگونه شد؟

ميانش چگونه است؟

و چه در انتها نصيب و قسمت ماست؟