بعد از تو کار چشم هایت را هوا نکرد

گفتم خدا کند که بمانی ...خدا نکرد

حتی شفاعت همه ی مومنان شهر

من را از این جهنّم بی تو رها نکرد

حوای شعرت بودم و ُبعد از تو یک نفر

من را به اسم مادری من صدا نکرد !

اصلا چه شد که عشق از این قصه رو گرفت؟

با این دوپای خسته کسی خوب تا نکرد؟

شاید فرشته ی من و ُ تو خواب مانده بود

شاید کسی برای من و ُ تو دعا نکرد

دستی که سرنوشت مرا بی تو می نوشت،

راه مرا از چشم های تو جدا نکرد!

شعری که با صدای تو آرام می گرفت

بعد از تو چشم های خود را بست و ُ وانکرد

می خواستم بگیرمت از دل،دلم گرفت

اما به چشم های ترم اعتنا نکرد !

بعد از تو مرگ علت پیچیده ای نداشت!

دیدی که ! کار چشم هایت را هوا نکرد...