نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است * همیشه دلخوری ات با سکوت همراه است

خدا کند که نبینم هوای تو ابریست * ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است

همیشه دل نگران تو بوده ام، کم نیست * همیشه دل نگران کسی که در راه است

بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش * که شرط بردن بازی، سلامت شاه است

نمیرسد کسی اصلا به قلهء عشقت * گناه پای دلم نیست، راه بیراه است

به کوه رفته به بادم نسیم تو فهماند * که کاه هرچه که باشد همیشه یک کاه است

ببند پای دلم را به عشق خود، این دل * شبیه حضرت چشم تو نیست، گمراه است

به بغض چشم تو این شعر اقتدا کرده است * که طاعت شب و روزش اقامهء آه است

قصیده هرچه کند عشق را نمیفهمد * عجیب نیست که چشمان تو غزلخواه است

تو هستی و همهء درد شعر من اینجاست * که با وجود تو بغضم شکستهء چاه است